بیایید سوم شهریور را بخاطر ایستادگی و شهادت سه سرباز سرافراز ایرانی ، در مقابل قوای تا بن دندان مسلح روس در سوم شهریور 1320 "روز جلفا " نام گذاری نماییم

۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

نماد منطقه آزاد تجاری صنعتی ارس


این تصویر نماد و آرم منطقه آزاد تجاری – صنعتی ارس در شهرستان جلفا می باشد . به نظر می رسد طراح هنرمند این آرم به طور کامل با منطقه جلفا آشنایی داشته است .
مثلث بزرگ سبز رنگ نمادی از کوهستانی بودن منطفه است و به طور دقیق قله مخروطی زیبای گئچی قالاسی جلفا را تداعی می کند. قله ای که ناصرالدین شاه قاجار از نظر زیبایی و شباهت دماوند کوچکش نامیده است.
رنگ سبز نیز چیزی جز این نکته را یادآور نمی شود که سرتاسر منطقه از نظر حیات وحش دارای ارزش فراوان است و جزئی از حیات وحش کیامکی می باشد .
خط زرد رنگ مورب که مثلث زرد را به دو نیم تقسیم کرده است نمادی از رود ارس می باشد . رودی که رنگ آبش نیز به دلیل به همراه داشتن گل و لای فراوان ،بخصوص در فصل بهار پاییز که بارندگی زیاد است ، زردی و سرخی ( رنگ خاک های منطقه ) در خود به نمایش میگذارد .

۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه

تاباجالار ( چیستان ها )


تابباجالار ( چیستانها )

قدیمها ، آن زمانها که ما کودک بودیم تفریحات ما هم با امروز یک دنیا تفاوت داشت . زمان کودکی ما که نه از تلوزیون خبری بود نه از کامپیوتر و ......تمام سرگرمی های ما در حضور خانواده بود . پدر ، پدر بزرگ ، مادر ، مادر بزرگ خواهر ، برادر ، هرکدام شبها یک جورایی مارا سرگرم میکردند ، این را هم بگویم حالا که خوب فکر میکنم این سرگرمی ها خودشان یک کلاس درس بودند و آنها غیر مستقیم مارا آموزش میدادند . به این داستان چیستان مانند که پدر تعریف میکرد توجه کنید :
زمانهای قدیم که خانها بمناسبتهای مختلف افراد و بزرگان را به مهمانی دعوت میکردند ، برای سرگرمی مهمانها هم مراسم مختلفی تدارک میدیدند . یکی از این سرگرمی ها بسیار با ارزش و همیشگی این مراسم که به هیچ وجه فراموش نمیشد " عاشیق " ها بودند . عاشیق در حقیقت گرداننده مجلس بود . شعر میگفت ،دکلمه میکرد ، آواز میخواند و ساز میزد . اوخودش هم شاعر بود و هم از اشعار بزرگان در مجلس تعریف میکرد و هم داستانهای منظوم (که همه این چیز هارا داشت) ، اجرا میکرد .

یک شب در یکی از این مهمانی های بزرگ خان ، بعد از شام ، عاشیق متوجه می شود که غذا روی ریش خان بزرگ ریخته و خان متوجه نیست . میخواهد یک جورایی خان را از این موضوع آگاه بکند که مهمانها متوجه نشوند ، ساز را بر میدارد و میرود مقابل خان بزرگ و شروع میکند به خواندن :

آقا لار آقاسی ، بیگ لرین بیگی / ای آقای آقاها و خان خانها
آقا بیر سُوز دسم اُلدورمه منی / آقا اگه یک حرفی هست بزنم مرا نکش
جلو شان داغوندا بیر آتلی گوردوم / در کوه (جلو شان) (منظورش ریش ) یک سواره دیدم
بِش پیاده گوندر اَندیرسین اُونی / پنج تا پیاده بفرست اورا پایین بیاورند .

معنی ساده اش این است که دستی به ریشت بکش .

این داستانها را ما در حالی میشنیدیم که جمع خانواده جمع بود و ما سرمان روی زانوی یکی و دستمان در دستهای دیگری بود و اغلب نیز در همان حال بخواب میرفتیم ، صبح خود را در رختخواب میدیدیم .

از چیستانها ، که امروزه نیز گاهگاهی بکار می آیند خواهم نوشت

۱۳۸۷ آبان ۱۷, جمعه

جلفا موقع عبور مظفرالدین شاه



عبور مظفرالدین شاه قاجار از ارس

بیست و دو سال بعد از عبور ناصرالدین شاه ، مظفرالدین شاه قاجار نیز در جریان نخستین سفرش به فرنگســــتان همچنان در جلفا از ارس گذشته است . و در سفر نامه اش چنین یاد کرده است :
امروز (بیست محرم 1318 هجری قمری برابر با بیست مه 1900 ) باید از جلفای خاک خودمان به جلفای روس برویم و به سلامت از رود ارس بگذریم . صبح که از خواب برخاستیم هوا به طوری منقلب و رعد و برق بود و باران می بارید که ما فوق نداشت و چون خدام حرم می خواستند رفتن و عبور ما از رودخانه تماشا کنند و عمارت پستخانه خوب مشرف ، رودخانه نبود ، دوباره اینجا را که منزل ما و مشرف به ارس است ، قرق فرمودیم وحرم به اینجا آمدند . تا دو ساعت به غروب مانده که وقت حرکت ما بود ،جناب اشرف صدراعظم فرستادند که موقع حرکت است . از اندرون بیرون آمدیم ، ولیعـــهد همراه ما بود . جناب اشرف صدراعــظم و وزیــر دربار موثق الدوله، وزیر همایون ارفع الدوله ، و امین حضرت با لباس رسمی در جلو درب حاضر بودند و طرفین را ، ایرانیها ، اهل اردو و افـــــواج و ســــوار حـــاضر رکـــاب و موزیکانچی ها و قزاق ها که همراه هستند ، گرفته تا لب رود ارس با کمال نظـــم صف بسته ،ایستاده بودند . قایق مارا لب رود حاضر کرده بودند ، توکــــل به فضــل خدای تعالی نموده ، داخل قایق شده ، روی صندلی که برای ما گذارده بودنـــد ، نشستیم . اشخاصی که در قایق ما بودند از این قرار است :
ولیعهد اعتماد السلطنه جلو ما ایستاده و تماشا میکرد . جناب اشرف صدراعظم
و وزیر دربار و وزیر همایون و امین حضرت که قوری آب یخ در دست داشت جلوی روی ما ایستاده ، و مشغول عرض و صحبت بودند .
قایق مارا عملجات که لخت شده اند ، توی آب با طناب می کشند ، وضع این رودخانه در اینجا این است که بواسطه بلندیهای زمین که در وسط رودخانه پیدا است رود خانه را به دو شعبه منشعب کرده است . از یک طرف قایق راکب را میرساند به جزیره ، از آنجا پیاده شده داخل جزیره می شود و از طرف دیگر به قایق روسها سوار می شود که با مفتولی از آهن ، مثل طناب کلفت مهار کرده ، به ساحل آنطرف می کشند و راکبین را با کمال سهولت به خشکی می رساند .
خلاصه ما قدری که با قایق رفتیم ، بلند شده بطرف ایران و اهالی خودمان دستمال تکان داده و اظهار لطف و مهربانی کردیم که یک مرتبه تمام مردم دست به دعا و سلام صلوات بلند کرده ،هیجان غریبی برای آنها دست داد ، بما هم حالت موثری رخ نمود .قایق ما به محاذی جزیره نرسیده ، قدری از راه و رسم معمول پائین تر رفت ، خیلی اسباب اضطراب مردم شده بود. بحمدالله سالماً به جزیره رسیدیم و از آن طرف سوار شده ، به ساحل رود رفتیم .