بیایید سوم شهریور را بخاطر ایستادگی و شهادت سه سرباز سرافراز ایرانی ، در مقابل قوای تا بن دندان مسلح روس در سوم شهریور 1320 "روز جلفا " نام گذاری نماییم

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

خروس باز های قهار غربی


شاید فراموش نکرده باشید که جنگ خروسها در محلات مختلف شهر نوعی سرگرمی و حتی نوعی قمار بود . البته آنهایی که مثل من سنی از آنها گذشته خوب بخاطر دارند که عده ای از جوانان روستا در گوشه ای از میدان روستا حلقه میزدند و دو خروس را بجان هم می انداختند و آن دو خروس چنان با هم به زدو خورد می پرداختند که خون از سر و بدنشان سرازیر می شد و در نهایت خروسی که از مقابل حریف فرار می کرد صاحبش بازنده می شد و یادم می آید که مشهور ترین خروسهای جنگی را لاری میگفتند و پسران جنگجو و بزن بهادر را هم به خروس لاری تشبیه میکردند . ( و بتازگی نیز جایی دیدم که هنوز این بازی خروسها با شرط بندی های زیاد ادامه دارد ) البته مطلبی که در زیر میخوانید ارتباطی به خروس بازی ندارد ولی چون برایم خیلی جالب بود از وبلاگ آشنای اینترنتی آقای قاسم سلطانی انتخاب کرده ام لطفاً بخوانید و نظرتان را بنویسید :
در غرب جنگ خروس ها و مسابقات مربوط به آن ممنوع است و می توان گفت که نه تنها هیچ کس بهایی به آن نمی دهد ، بلکه آن را یک جنایت می دانند جوجه های مرغان با گربه ها در یکجا و محل زندگی می کنند و سگ ها با گربه ها سر جنگ ندارند . و گربه ها در همسایگی ماهی ها زندگی می کنند ، همه این حیوانات تغذیه مخصوص خودشان را دارند و حقوق حیوانات به نحو مطلوبی رعایت می شود ..........
ولی جنگ انسان ها در سودان در عراق در افغانستان را به صورت زنده در تلویزیون پلاسما های شان تماشا می کنند ! برای جان انسان ها در قاره ای دیگر به اندازه جان سگ های خودشان ارزش قائل نیستند. اینان مخالف حقوق بشر در کشور ایران و همه جای دنیا به جز قاره خودشان می باشند........

۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه

لای لا لار


بایاتی ها اشعار دلنشینی هستند که سینه به سینه نقل شد ه و اکنون نیز با تمام لطافت ، نوازشگر روح و روان ما هستند وبایاتی های لالایی نخستین پیمان آهنگین و شاعرانه ای است که میان مادر و کودک بسته میشود . رشته ایست ، نامرعی که از لب های مادر تا گوش های کودک را می پوید و تاثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرامی گیرد .
رشته ای که حامل آرمان ها و آرزو های صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند و این آرزو ها آن چنان بی تشویش و ساده بیان می شوند که ذهن شنونده در این که آنها آرزو هستند یا واقعیت ، بی تصمیم و سرگردان می ماند ، انگاری که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود .
لالایی ها از جمله ادبیات شفاهی هر سرزمینی است ، چرا که هیچ مادری آن هارا از روی نوشته نمی خواند و همه مادران بی آن که بدانند از کجا و چگونه ، آن ها را میدانند .
اما شعر لالایی از آن مادر است ، زیرا مادر با خواندن لالایی در حقیقت با کودک خود گفتگو میکند و همین قدر که کودک به او گوش میدهد برایش کافی است . به طور کلی لالایی هارا می توان به شیوه ی زیر دسته بندی کرد :
1 – لالایی هایی که مادر آرزو میکند کودکش تندرست بماند و اورا به مقدسات می سپارد
لای لای دئدیم اوجادان ، / اونوم چیخدی باجادان ،
سنی تانری ساخلاسین ، / چیچکدن ، قیزیلجادان ،
2 - لالایی هایی که مادر آرزو میکندکودکش به ثمر برسد
لالای دئدیم یاتینجا ، / گؤزلرم آی باتینجا ،
سایارام اولدوزلاری ، / سن حاصیلا چاتینجا ،
3 – لالایی هایی که مادر در آن ها به کودک میگوید که با وجود او دیگر بی کس و تنها نیست
لالای امگیم بالا ، / دوزوم چؤرگیم بالا ،
گؤزلرم بؤیویه سن ، / گؤروم کؤمگین بالا ،
4 - لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش بزرگ شود و همسر بگیرد و او عروسیش را ببیند
لالاسی درین بالا ، / یوخوسو شیرین بالا ،
تانری دان عهدیم بودور ، / تویونو گوروم بالا
5 - لالایی هایی که مادر آرزو می کند هنگامی که کودک بزرگ شد قدر شناس زحمات او باشد
لالای ددییم آدیوا ، / تاری یتسون دادیوا ،
بویوک اولاسان بیرگون ، / منی سالاسان یادیوا
6 - لالایی هایی که مادر از بیخوابی کودک به تنگ می آید
لای لای دئدیم یاتینجا ، / گؤزلرم آی باتینجا ،
جانیم زینهارا گلدی ، / سن حاصیلا چاتینجا
7 – در دسته دیگر از لالایی ها مادر افزون بر آن که کودک را با کلام ، ناز و نوازش می کند ، لالایی را بنام او مُهر ( بنام کودک ) می زند
لالای ددیم آدینا ، / حاق یئتیشسین دادینا .
هر لالای ائشیدنده ، / " یک اسم ؟ " دوشر یادیما
شاید مادران جوان امروزی با تاثیر معجزه آسای این کلمات زیاد آشنا نباشند پس امتحانش ضرری ندارد
با تشکر از فصل نامه گندم

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

مه لقا باز هم قهرمان شد


مه لقا خانی که سال هاست در جشنواره ی فرهنگی ورزشی عشایر قره داغ در قره قیه به مقام قهرمانی می رسد در شانزدهمین دوره ی این مسابقه نیز باز به مقام قهرمانی رسید. در پانزدهمین دوره علی رغم حضور سوارکار حرفه ای از تبریز باز هم اول شد و مورد تشویق و استقبال هزاران تماشاگر حاضر در قره قیه شدم. وی امسال نیز اول شد و از سوی دبير فدراسيون براي حضور در مسابقات کشوري دعوت شد. مه لقا خانی برای من یادآور پریزاد قهرمان قره داغی عصر مشروطه است که سوارکار ماهری بوده و با اسب خود جونگ آت از آراز می گذشته است.و من با افتخار تمام او را پریزاد دوم می نامم.
در بخش مردان مسابقات اسب دواني اين جشنواره که در پنج کورس برگزار گرديد ، در کورس هاي اول تا پنجم به ترتيب صمد حاجي خواجه اي، اسد حاجي خواجه لو، خليل بياني، عزيز بياني و ايرج محمدي عناوين اول را کسب کردند.

در بخش زنان نيز مه لقا خاني براي چندمين بار متوالي عنوان قهرماني را از آن خود کرد و از سوي دبير فدراسيون براي حضور در مسابقات کشوري دعوت شد به نفرات اول اين جشنواره مبلغ سه ميليون ريال از سوي حاميان مالي آن يعني بانک کشاورزي و منطقه آزاد ارس جايزه نقدي اهدا شد.
منبع خبر : وبلاگ خوب یوخا از اهر

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

ارس‌ در شعر شاعران‌:


ارس‌ را در بيابان‌ جوش‌ باشد
چو در دريا رسد خاموش‌ باشد
نظامي‌
اي‌ صبا گر بگذري‌ برساحل‌ رود ارس
‌بوسه‌ زن‌ بر خاك‌ آن‌ وادي‌ و مشگين‌ كن‌ نفس‌
حافظ
رود آجي‌ و ارس‌ چون‌ رود نيل‌ باستان
‌خواستار از آدمي‌ قربان‌ در آذربايجان‌

شهريار
ز دجله‌ تا لب‌ جيحون‌ زطوس‌ تا به‌ ارس
‌زبارس‌ تا در شوشي‌ ز رشت‌ تا ششتر
قاني‌
گشتيم‌ به‌ يك‌ روز، همه‌ دشت‌ مغان‌ را
رود ارس‌ و دامن‌ كوه‌ سبلان‌ را
دكترمحمود افشار
اي‌ صبا گر بگذري‌ برساحل‌ رود ارس ‌
بوسه‌اي‌ بستان‌ به‌ ياد من‌ از آن‌ سيمين‌ زمن‌
دکتر محمود افشار
خوشا خاك‌ تبريز مشكين‌ نفس
‌خوشا ساحل‌ سبز رود ارس‌
ملك‌الشعراي‌ بها ر

----------------------------

پی نوشت
با تشکر از مسئولین بزرگوار شهرستان جلفا و کلید داغی های ساکن در هادیشهر که بعد از پست مطالبی در وبلاگ شهرستان جلفا و ارسباران ، جهت بررسی مسائل منطقه ورمزیار ( کلید داغی )و حل مشکلات این منطقه نشستی ترتیب داده اند که امید موجب آبادانی این گوشه از شهرستان عزیزمان گردد .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

جرجیس پیامبر (ع)

جرجیس پیامبر (ع)
در باره جرجیس پیامبر ، خصوصاً ملیت و محل تولد ایشان عقاید مختلفی وجود دارد :
جرجيس نام پيغمبري است از اهل فلسطين که پس از حضرت عيسي بن مريم به پيغمبري مبعوث گرديده است. بعضي وي را از حواريون مي دانند ولي ميرخواند وي را از شاگردان حواريون نوشته است و برخي نيز گويند که وي خليفه داود بوده است.
جرجيس چندان مال داشت که محاسب و هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف مي کرد. در سرزمين موصل به دست حاکم جباري به نام داذيانه گرفتار شد. چون بت و صنم داذيانه به نام افلون را سجده نکرد به انواع عقوبتها او را مي کشتند اما به فرمان الهي زنده مي شد تا آنکه عذابي در رسيد و همۀ کافران را از ميان برداشت.
عطار مي نويسد : «او را زنده در آتش انداختند، گوشتهايش را با شانۀ آهنين تکه تکه کردند و چرخي را که تيغهاي آهنين به آن نصب کرده بودند از روي بدنش گذراندند اما با آنکه سه بار او را کشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنکه دشمنانش به آتشي که از آسمان فرستاده شد هلاک شدند.»
حضرت جرجیس فرزند اناک بن خسرو از پیامبرانی بود که مردم را به شریعت حضرت عیسی (ع) دعوت می فرمود . خسرو و اناک مدتها در شهرهای موصل و ایروان سلطنت کردند . هنگامی که اناک از دنیا رفت فرزندش جرجیس چهارده سال داشت . بزرگان ارمنی گفتند جرجیس هنوز به حد بلوغ نرسیده و از عهده امور سلطنت بر نمی آید و به همین خاطر طیرتاط عموی جرجیس را به سلطنت نشاندند . اما او بعد از قدرت یافتن به بت پرستی روی آورد و جرجیس در عبادت و بندگی حق روزگار می گذراند . تا اینکه در شانزده سالگی به مرتبه پیغمبری رسید و عمویش را از بت پرستی منع کرد .
طیرتاط دستور داد جرجیس را زندانی نمایند و بدنش رابه شانه هایی آهنین مجروح ساختند ولی بعد از مدتی اورا آزاد ساخت ، اما جرجیس پس از آزادی مجدداًعموی خود را از پرستش بتها منع کرد .
میگویند اورا 14 بار شکنجه دادند تا به مرگ رسانیدند اما باز زنده می شد تا آخرالامر اورا در بیرون شهر گردن زدند و عاقبت خود آنها نیز به عذاب دردناک الهی گرفتار شدند و همگی هلاک گردیدند . او 77 سال زندگی کرد در چندین نقطه قبر منسوب به جرجیس پیغمبر وجود دارد که یکی از آنها نیز در حوالی روستای کلید داغی شهرستان جلفا و در دره ویران باغ در حوالی دره شام قرار دارد که متاسفانه به علت عدم توجه مسئولین و نداشتن راه مناسب به حالت مخروبه در آمده است .
اما جرجيس را چرا ضرب المثل قرار داده اند از آن جهت است که در ميان چند هزار پيامبر مرسل و غيرمرسل که براي هدايت و ارشاد افراد بشر مبعوث گرديده اند گويا تنها جرجيس پيغمبر صورتي مجدر و نازيبا داشت. جرجيس آبله رو بود و يک سالک بزرگ بر پيشاني ، و به قولي بر روي بيني داشت که به نازيبايي سيمايش مي افزود.
با توجه به اين علائم و امارات، اگر کسي در ميان خواسته هاي گوناگون خود به انتخاب نامطلوبي مادون ساير خواسته ها مبادرت ورزد به مثابۀ مومني است که در ميان يک صد و بيست و چهار هزار پيغمبر به انتخاب جرجيس اقدام کند و او را به رسالت و رهبري برگزيند.
سفرنامه
سفرنامه کوتاه موالفان کتاب جلفا از دیر باز تاکنون به منطقه ورمزیار ( کلید داغ و وئران باغ ) برای زیارت قبر جرجیس پیامبر
از سه راهی قره بورون محلی مابین جلفا و هادیشهر به سوی روستای گلفرج روانه شدیم پس از طی مسیری کوتاه به روستای سیلگرد رسیدیم . پس از طی حدود یک ساعتی راه خاکی با اتوموبیل به روستای گلفرج رسیدیم از آنجا به بعد راه ماشین رو نبود و ما مجبور بودیم با پای پیاده طی طریق نماییم . از دره ای عمیق عازم شدیم و پس از چند ساعت از طول دره زیبا به آبادیی بنام کلید داغی رسیدیم این آبادی فقیر با ساختمانهای کوتاه و سنگ چین در این دوره از زمان ، مارا به زندگی انسانهای صدها سال پیش برگرداند . در کنار چشمه ای کم آب که پر از جانوران ریز بود کمی استراحت نمودیم . سپس کوله بارمان را برداشته و به راه خود ادامه دادیم . از بالای محلی بنام مُوولیرساندیم ، از آن بالا وقتی به ته دره ای عمیق و طولانی نظری افکندیم ترسی جانکاه بر ما مستولی شد ، زیرا در اثر خستگی راه طولانی ، خودرا از پیمودن باقی راه عاجز می دیدیم . پس از نیم ساعتی استراحت ناچاراً به راه خود ادامه دادیم و از راهی که در پیش رو داشتیم به سوی دره عمیق حرکت کردیم راه قاطر رو با پیچهای بسیار تند ، واقعاًمارا کلافه کرده بود . به هر نحوی که بود خود را به پایین دره رساندیم . آفتاب رفته رفته خود را در پشت کوههای سر به فلک کشیده دره شام قایم میکرد که محل رسیدیم .
رودخانه کم آبی در داخل دره پهن و بزرگ جاری می شد ناجی تمام درندگان و چرندگان و انسانهای ساکن و عابری بود که گاهاً گذرشانبه آن نقطه می افتاد . چون قبلاً نیز چند بار به آنجارفته بودیم و کاملاً به منطقه آشنایی داشتیم خود را به آبادی مانندی که زمانی مسکونی بوده و اکنون به غیر از چند نفر چوپان باگله های گوسفند و سگهایشان ساکن دیگری ندارد ، رساندیم . پس از خودن نان و آب و استراحتی کوتاه ، بهمحل مورد نظر که خود شدیداًشوق دیدارش را داشتیم عازم شدیم .
محل آرامگاه جرجیس پیامبر
در میان دره ای سبز و پر از درختان زرشک ، آرامگاه ابدی جرجیس پیامبر قرار دارد که در نزدیکی آبادی وئران باغ میباشد . با دیدن منظره ای ناخوش آیند از مزار پیامبر خدا یکه خوردیم . این مزار شریف تا چند سال پیش زیارتگاه هزاران نفر از اهالی اطراف بود ، امروزه به تلی از خاک و سنگ تبدیل گردیده است . از قرائن و شواهد پیداست که در چند سال اخیر عده ای از سود جویان به خیال یافتن خزانه ای ارزشمند همه ساختمانهای گلی آن نقطه ، حتی قبر جرجیس پیامبر را نیز مستثنی قرار نداده و به کاوشو خرابکاری خود ادامه داده اند . سنگ قبر را به کناری انداخته و دیوار بالای سر را نیز خراب کرده اند . در بین دیوارها جای یک خم سفالی و یا شبیه به آن مشخص است که به احتمال زیاد جستجو گران چیزی در آن یافته اند و شاید همان خمی باشد که معمولاً زائران نیت میکردند و دست خود را در آن فرومی بردند که در صورت قبولی حاجاتشان منجوقی یا چیزهایی شبیه به آن به دستشان می آمد .حدود سی سال قبل وقتی برای اولین بار خسته و کوفته شبانگاه به آنجا رسیدیم به نظرمان آمد که شهری آباد و پر رونق می باشد ، زیرا از هر شاخه درختی ده ها فانوس روشن آویزان بود و صدای همهمه انسانها اعم از زن و مرد و پیر و جوان در هم آمیخته بود . هر زائری که می رسید اول قربانیش را ذبح می کرد ، سپس دست و روی خود را در آب ضعیف و پربرکت آن مشست و به زیارت پیامبر خدا میرفت . در آن شب تابستان هیچ یک از مردان نخوابیدند و به کشیک گوسفند ها و اسبها و الاغها تا سپیده صبح نشستند که تا مبادا درندگانی مانند گرگ و پلنگ به حیوانات حمله کنند . صبح اول وقت فردایش را بیاد می آوریم که زنان و دختران جوان برای آوردن آب از چشمه ضعیف به نوبت ایستاده اند و صدای شادی و خنده هایشان در بین درختان و صخره ها می پیچید . بچه ها ببالای درختان رفته و خوشه های سرخ وپر بار زرشک را میچیدند و مردها مشغول آتش زدن اجاقها و یا پختن کباب از گوشت قربانی هستند .
اما اکنون از همه جای آن غم می بارد و هیچ صدایی بگوش نمیرسد . اتاقها مخروبه ، درختان و حتی صخره های بزرگ وسبز در سکوتی غم افزا خامش و راکد به عزا نشسته اند و نا امیدانه انتظار رسیدن زوار را می کشند .
امیدوارم این سفرنامه کوتاه موالفان کتاب
جلفا از دیر باز تاکنون
توانسته باشد ضمن معرفی محل قبرجرجیس پیامبر خدا ،
این گوشه محروم مانده ی شهرستان جلفا را نیز تا حدودی به بازدید کننده وبلاگ شناسانده باشد .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

دین مردم ارس کنار ( حضرت نوح )

دین مردم ارس کنار

از شواهد و قراین هویداست که در طول سالیان دراز ، پیش از میلاد مسیح (ع ) فرستادگان و پیامبران بسیاری در سرزمین آذربایجان خصوصاً سواحل رودخانه پربرکت و همیشه خروشان ارس ، از سوی خداوند مبعوث گردیده و ملت و طایفه خود را به یگانه پرستی فرا خوانده اند . چنانکه از تاریخ پیداست عده ای از آنها در کار خود موفق شده اند و عده ای دیگر نا موفق و نا امید گردیده و از خداوند متعال خواستار محو و نابودی بت پرستان شده اند .
حضرت نوح ( ع ) یکی از این پیامبران گرامی خداوند بود که در سواحل رود ارس و نزدیک کوه بلند جودی ( آغری یا آرارات ) و با احتمال زیاد در منطقه نخجوان ( نوح جیخان ، یعنی شهری که نوح از آنجا ادعای پیامبری کرده ) رسالت و پیامبری را برای قوم خود اعلام کرد . ایشان پس از سالیان دراز دعوت و تبلیغ فقط توانست خویشان و بستگان نزدیک و عده ای معدود از اطرافیانش را به یکتا پرستی جلب نماید چون از زحمات بیشتر خود نتیجه کمتری بدست آورد از قوم نادان خود کاملاً نا امید گشته و از خداوند یکتا نابودی آنها را خواستار شد و خداوند تقاضای وی را اجابت کرد . وی همراه مومنانش بر سفینه ای که ساخته بود ( کشتی نوح ) نشستند ، سپس طوفانی سهمگین برخاست و بارانسیل آسا باریدن گرفت آب روی زمین را فراگرفت و با بالا آمدن آب کشتی نوح نبی را بلند کرد .کافران و بت پرستانی که در دین خود اصرار می ورزیدند جملگی در آن دریای خروشان و بیکران غرق و هلاک گردیدند .

تصاویر بالا توسط باستان شناسان از همین مناطق کشف گردیده و ترجمه نوشته روی یکی از آن تخته پاره ها این است :
ای خدای من ! و ای یاور من !
به رحمت و کرامت مرا یاری نما !
و بپاس خاطر این نفوس مقدسه
محمد (ص ) ، ایلیا =علی (ع ) ، شبر = حسن (ع) ، شبیر = حسین (ع) ، فاطمه (ع)
آنانکه همه بزرگان و گرامی اند !
جهان به برکت آنها برپاست ! به احترام نام آنها مرا یاری کن !
تنها تویی که میتوانی مرا به راه راست هدایت کنی ! ( صفحه 128و 129 کتاب جلفا از دیرباز تاکنون )
بزودی درباره جرجیس (ع ) و .....

قلعه گاوور


قلعه گاوور
در بیست و پنج متری شرق جلفا و بلافاصله در کنار رود ارس که مرز دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان را تشکیل میدهد بقایای قلعه ای از دوره اورارتوئی وجود دارد . از میان بخشی از این قلعه یک جاده آسفالته جلفا را از طریق علمدارِ گرگر ( هادیشهر ) در مقابل اردوباد کشور آذربایجان مربوط میکند .
گمان میرود که ساختمان راه دروازه اورارتوئی قلعه گاوور را کا در یک فرورفتگی قرار داشته است با خاکریزی کنار خط جاده پوشانده ولی هنوز میتوان امتداد دیوارها را تقریباً بی وقفه دنبال کرد . حتی گاهی دیوار ها ئی با برجستگی های مضاعفدر گوشه آنها به ارتفاع چهار متر بجای مانده است .رشته های دیوار از وضع سطح و الارض تبعیت میکنند . تبعیت دیوارها از تضاریس سطح الارض در فن معماری اخیر اورارتو معمول بوده است . مقدار کمی سفال اورارتوئی از این قلعه بدست آمده است ، که مربوط به اواخر دوره ارارتوئی میباشد . و همچنین بغیر از اینها اشیاء گلی قرن ششم پیش از میلاد و بالاخره خرده سفال های بی لعاب اوایل قرون وسطی پیدا شده است .گمان میرود که پیش آمدگیهای گرد استحکامی در بعضی قسمتهای دیوار عتیق به آن اضافه شده است ، از جمله کارهای گِلی مربوط به دوره های ساسانی – اسلامی می شود .
البته قبل از احداث جاده مرزی این قلعه کاملاً به رودخانه ارس چسبیده بود که با احداث جاده قسمتی از دیوارهای شمالی آن تخریب و از بین رفته است . درست در وسط قلعه محل حوض مانندی وجود دارد که بوسیله تونل زیر زمینی آب را از ارس به وسط قلعه انتقال می داد تا موقع جنگ و یا محاصره به راحتی به آب دسترسی داشته باشند .
آنچه از قلعه باقی مانده ، دیوارهای سنگی عظیم که قطر آنها به چهار متر بالغ می شود ، از سنگهای بزرگ که بعضی از آنها دو متر مکعب ساخته شده است . بعضی از دیوارها سالم و قسمتی از آن ویران شده است .

منطقه جلفا در زمان تمدن اورارتوییان جزء ناحیه سانکی بوتو بوده است .
قلعه گاوور کوچکترین تک بناست که از دوره اورارتو تاکنون در ایران شناخته شده است . با در نظر گرفتن بنای قلعه مانند و موقعیت مرتفع آن در بالای آبادی ( روستای مارازاد ) ، گمان میرود که این بنا در اصل پایگاهی نظامی باشد .
بنظر میرسد در آغاز حکومت کوروش تحت عنوان سلسله شاهنشاهی هخامنشی ، منطقه مرند از عمران و آبادی و پیشرفت خاصی برخوردار و شهرهای آپاریس ( جلفا ) و موروندا یا ماندگارنا ( مرند ) در آن قرار داشته است .
آقای سید اسمائیل وکیلی در کتاب ( آذربایجان پیش از تاریخ و پس از آن ص 23 ) می نویسد :
طبق آگاهیهائی که از تاریخ آشور و باستان شناسان و سنگ نبوشته ها و اسناد تاریخی بدست آمده ، اولین قوم که موسوم به اورارتو و از نژاد متیل الواکی ها (کاس ها ) بود در فاصله میان کوههای سهند و دریاچه وان ، تقریباً در اراضی اخلاط ، ارجیش ، وان ، باش قلعه ، قره کلیسا ، بایزید ، ماکو ، چالدران آواجیق ، خوی ، سلماس ، دیلمان ، مرند ، تبریز ، جولاهه (جلفا ) ، قراچه داغ ، سراب ( سر آو ) ، تقریباً تمامی دامنه های کوه سهند .. دولتی تشکیل داده بودند .
منبع کتاب جلفا از دیر باز تا کنون

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

دریاچه سد ارس


دریاچه سد ارس
این دریاچه در شمال غربی ایران و بین دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان واقع شده است.
مخزن دریاچه به طول ۵۲ کیلومتر، دارای عمق متوسط ۲۰ متر، مساحتی حدود ۱۴۵ کیلومتر مربع و حجم کل آن ۱۳۵۰ میلیون مترمکعب است.
حداکثر
درجه حرارت هوا در تابستان ۴۰ درجه سانتی گراد و در زمستان ۲۰- درجه سانتی گراد اندازه گیری شده است.
وسعت
حوزه آبریز آن ۱۰۰۲۲۰ کیلومتر مربع بوده که ۳۸ درصد آن در خاک نخجوان و ۲۳ درصد در خاک ترکیه و ۳۹ درصد آن در خاک ایران قرار دارد.
محل دریاچه در ۴۰ کیلومتری شهرستان
جلفا بر روی رودخانه ارس قرار دارد و حداقل دبی رودخانه در این منطقه ۳۳۹ مترمکعب در ثانیه و حداکثر ۲۲۴۰ مترمکعب در ثانیه است.
PH آب رودخانه حدود ۶/۷ و جز
آبهای مرغوب محسوب می شود.
مخزن دریاچه سرشار از مواد
بیوژن است و به همین دلیل زنجیره غذایی آن شامل پلانکتونها، موجودات بنتیکی می باشد . ساخت و بهره برداری از این سد به صورت مشترک توسط ایران و آذربایجان انجام شده دریاچه ای که توسط این سد احداث شده است دارای انواع زیادی از ماهیان آب شیرین می باشد و از نظر توریستی و ماهیگیری جایگاه خوبی دارد
منبع ویکی پدیا