روز جمعه نهم رمضان
امروز بايد برويم كنار ارس، چهار فرسنگ راه بود، صبح برخاستيم، هوا صاف و آفتاب بود و از بارانديشب خيلي باصفا شده بود، اما من سرماخورده بودم استخوانهاي پهلويم و گردنم درد ميكرد از بيرونرعيتها جمع شده بودند يا علي ميكشيدند و داد ميزدند، عرض داشتند، اين رعيتها گرگري هستند،دهي است در گرگر كه اسمش قشلاق است اين عرضچيها قشلاق مينشينند. از دست قليخانسرتيپشان كه نوه حاجيخانم است شكايت داشتند، به امير نظام حكم شد به عرضشان رسيدگي كند،بعد رخت پوشيده بيرون آمديم سوار كالسكه شده رانديم، مردم كه تمام صحرا را زراعت كرده حاصلكاشته است، بيشتر زراعت هم لگدمال شد، اما تمام صحرا زراعت است به قد يك وجب هم از زمين بلنداست و سبز است. رانديم تا رسيديم به اول دره، دره خيلي تنگ است، اول دره سوار اسب شديم، راهكالسكه را هم ساختهاند. كالسكه ميرود اما تعريفي ندارد، همينطور سواره رانديم، اول دره طرفينكوههاي سخت بلند دارد. كوه طرف دست راست اسمش كچيل است، اينطرف كوه كه به دره نگاه ميكند،سختان است، پشت كوه انطرف كه ميروي همه نرمان است و كوه خوبي است، كچيل اسم يك چشمه ايست در اين كوه كه نادرشاه در سر اين چشمه منزل كرده است. كوه دست چپ اسمش دوان است، گاهيسوار كالسكه ميشديم گاهي سوار اسب ميشديم، اما همه جا كالسكه ميرود، آسيابهايي كه در سفر اولهم ديده بودم طرفين دره باز همان آسيابها را ديدم، رانديم تا كم كم دره تمام شد و وارد جلگه گرگر شديمحاجي بيك آمد، يك كبك نر بزرگي زده بود آورد ميگفت اين كوه تكه بز دارد و كبك دري هم دارد،خلاصه به جلگه كه رسيديم
سوار اسب شدم نهار نخورده بودم رانديم بطرف دست راست يك تپهاي كه مشرف بود به گرگر ودهات ارس و خاك روس و غيره،رفتيم بالاي تپه آفتابگردان زدند.افتاديمبه نهار، جلو ما ده گرگر وليوارجان كه هر دو چسبيده بودند به هم، خيلي خوب دهات معتبري بود، حاجي خانم در ليوارجانمينشيند،بالاي سر ليوارجان يك كوه بلند برفداري است كوه خيلي خوبي است، همه جاي كوه نرماناست و زراعت ديم ميكنند، كوه ماليده بسيار خوبي است كه اگر آدم فرصت داشت جاي ديگر از اينجابراي گردش بهتر نبود، زيرا اين كوه يك ده معتبري هست كه اسمش قشلاق است، و يك ده ديگر هم هستاسمش ارسياست، همه اين دهات خيلي آباد و معتبر است، هر يك بقدر چهارصد يا پانصد خانوارجمعيت دارد. اينجا كه ما به نهار افتاديم ارس پيدا بود، آنطرف ارس كه خاك روس است پشت گرگر وليوارجان كوه بزرگ و بلندي پيدا بود كه اسم كوه قاپان است. كوهش به قد البرز نيست اما خيلي بزرگاست و برف دارد، زير كوه يك آبادي پيدا بود، باغات و خانوار زياد داشت، اسمش اردوباد است بادوربين تماشا كردم اردوباد خيلي جاي خوبي است خيلي قشنگ است، آنطرف پشت كوه قاپان محال قراباغ است.
تا اينجا فخرالدوله نوشت حالا بعد از شام است گريه ميكند. برخاست من خود نوشتم، خلاصه بعداز نهار از كوه سرازير شده به كالسكه نشستم، رانديم ميرزا محمودخان وزير مختار ما در پطر آمده است،امينالسلطان آورد، سر سواري ديدم بعد رانديم، خيلي راه كه رفتيم، به ده شجاع رسيديم، در دامنه كوهسنگ كوچكي مخروطي قشنگي واقع است، شاه پلنگخان را فرستادم از دامنه اين كوه سنگ آورد،سنگهاي سليماني و مرمر خوبي دارد، كوه سنگي كوچك است شبيه به كوه دماوند است وارد منزل شديمآقا ميرزا محمدخان فراشباشي، چادر و سراپرده را نزديك ارس زدهاند، پياده شده خيلي كنار رودخانهايستاديم، آب تند و زيادي ميآيد، خيلي با صفا بود مهماندار ما اميرال پوپوف است و غيره و غيرهآمدهاند، شليكونوف مترجم كه طهران بود اينجا آمده است، آمدند رفتند پيش امينالسلطان اين طرفهاپستخانه، تلگرافخانه و بناهاي خوب ساختهاند، بسيار با شكوه حاجيخانم زن مرحوم محمد رضاگرگري آمده بود، ديده شد خيلي پير است، قليخان سرتيپ پسر رحيمخان مرحوم نوه اين زن است،تجيري دادم دالانوار از اندرون كشيدند تا لب ارس چند تا آفتابگردان زدند، شب را زنانه لب ارس شامخورديم زنها و غيره گريه ميكنند، خستگي ميكردند، همه امشب حرفهاي پرت مي زنند .
جلفا در سفر نامه مظفر الدین شاه ..بزودی
امروز بايد برويم كنار ارس، چهار فرسنگ راه بود، صبح برخاستيم، هوا صاف و آفتاب بود و از بارانديشب خيلي باصفا شده بود، اما من سرماخورده بودم استخوانهاي پهلويم و گردنم درد ميكرد از بيرونرعيتها جمع شده بودند يا علي ميكشيدند و داد ميزدند، عرض داشتند، اين رعيتها گرگري هستند،دهي است در گرگر كه اسمش قشلاق است اين عرضچيها قشلاق مينشينند. از دست قليخانسرتيپشان كه نوه حاجيخانم است شكايت داشتند، به امير نظام حكم شد به عرضشان رسيدگي كند،بعد رخت پوشيده بيرون آمديم سوار كالسكه شده رانديم، مردم كه تمام صحرا را زراعت كرده حاصلكاشته است، بيشتر زراعت هم لگدمال شد، اما تمام صحرا زراعت است به قد يك وجب هم از زمين بلنداست و سبز است. رانديم تا رسيديم به اول دره، دره خيلي تنگ است، اول دره سوار اسب شديم، راهكالسكه را هم ساختهاند. كالسكه ميرود اما تعريفي ندارد، همينطور سواره رانديم، اول دره طرفينكوههاي سخت بلند دارد. كوه طرف دست راست اسمش كچيل است، اينطرف كوه كه به دره نگاه ميكند،سختان است، پشت كوه انطرف كه ميروي همه نرمان است و كوه خوبي است، كچيل اسم يك چشمه ايست در اين كوه كه نادرشاه در سر اين چشمه منزل كرده است. كوه دست چپ اسمش دوان است، گاهيسوار كالسكه ميشديم گاهي سوار اسب ميشديم، اما همه جا كالسكه ميرود، آسيابهايي كه در سفر اولهم ديده بودم طرفين دره باز همان آسيابها را ديدم، رانديم تا كم كم دره تمام شد و وارد جلگه گرگر شديمحاجي بيك آمد، يك كبك نر بزرگي زده بود آورد ميگفت اين كوه تكه بز دارد و كبك دري هم دارد،خلاصه به جلگه كه رسيديم
سوار اسب شدم نهار نخورده بودم رانديم بطرف دست راست يك تپهاي كه مشرف بود به گرگر ودهات ارس و خاك روس و غيره،رفتيم بالاي تپه آفتابگردان زدند.افتاديمبه نهار، جلو ما ده گرگر وليوارجان كه هر دو چسبيده بودند به هم، خيلي خوب دهات معتبري بود، حاجي خانم در ليوارجانمينشيند،بالاي سر ليوارجان يك كوه بلند برفداري است كوه خيلي خوبي است، همه جاي كوه نرماناست و زراعت ديم ميكنند، كوه ماليده بسيار خوبي است كه اگر آدم فرصت داشت جاي ديگر از اينجابراي گردش بهتر نبود، زيرا اين كوه يك ده معتبري هست كه اسمش قشلاق است، و يك ده ديگر هم هستاسمش ارسياست، همه اين دهات خيلي آباد و معتبر است، هر يك بقدر چهارصد يا پانصد خانوارجمعيت دارد. اينجا كه ما به نهار افتاديم ارس پيدا بود، آنطرف ارس كه خاك روس است پشت گرگر وليوارجان كوه بزرگ و بلندي پيدا بود كه اسم كوه قاپان است. كوهش به قد البرز نيست اما خيلي بزرگاست و برف دارد، زير كوه يك آبادي پيدا بود، باغات و خانوار زياد داشت، اسمش اردوباد است بادوربين تماشا كردم اردوباد خيلي جاي خوبي است خيلي قشنگ است، آنطرف پشت كوه قاپان محال قراباغ است.
تا اينجا فخرالدوله نوشت حالا بعد از شام است گريه ميكند. برخاست من خود نوشتم، خلاصه بعداز نهار از كوه سرازير شده به كالسكه نشستم، رانديم ميرزا محمودخان وزير مختار ما در پطر آمده است،امينالسلطان آورد، سر سواري ديدم بعد رانديم، خيلي راه كه رفتيم، به ده شجاع رسيديم، در دامنه كوهسنگ كوچكي مخروطي قشنگي واقع است، شاه پلنگخان را فرستادم از دامنه اين كوه سنگ آورد،سنگهاي سليماني و مرمر خوبي دارد، كوه سنگي كوچك است شبيه به كوه دماوند است وارد منزل شديمآقا ميرزا محمدخان فراشباشي، چادر و سراپرده را نزديك ارس زدهاند، پياده شده خيلي كنار رودخانهايستاديم، آب تند و زيادي ميآيد، خيلي با صفا بود مهماندار ما اميرال پوپوف است و غيره و غيرهآمدهاند، شليكونوف مترجم كه طهران بود اينجا آمده است، آمدند رفتند پيش امينالسلطان اين طرفهاپستخانه، تلگرافخانه و بناهاي خوب ساختهاند، بسيار با شكوه حاجيخانم زن مرحوم محمد رضاگرگري آمده بود، ديده شد خيلي پير است، قليخان سرتيپ پسر رحيمخان مرحوم نوه اين زن است،تجيري دادم دالانوار از اندرون كشيدند تا لب ارس چند تا آفتابگردان زدند، شب را زنانه لب ارس شامخورديم زنها و غيره گريه ميكنند، خستگي ميكردند، همه امشب حرفهاي پرت مي زنند .
جلفا در سفر نامه مظفر الدین شاه ..بزودی