بیایید سوم شهریور را بخاطر ایستادگی و شهادت سه سرباز سرافراز ایرانی ، در مقابل قوای تا بن دندان مسلح روس در سوم شهریور 1320 "روز جلفا " نام گذاری نماییم

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

ما « مِس » داریم، پس هستیم!

منبع وبلاگ یوخا
http://kh1353.blogfa.com/post-185.aspx
گفته می شود نماینده ورزقان در تلاش برای جذب نیروهای بومی برای سونگون از منظر سخن کلیشه ای « مس مال ورزقان است و دیگران نباید در آن کار کنند.» درآمده و سخنی شبیه آن گفته است
شکل گیری چنان گفتمانی عللی دارد که من به خوبی بر آن واقفم و معتقدم در شرایطی که « ثروت در کشور عادلانه توزیع نشده است.» و در شرایطی که حتی « در اعتبارات و امکانات استانی بین شهرستان های آن عدالت کمرنگ بوده است.» ورزقان حق دارد که دودستی سونگون را بچسبد! هر بار فضای یأس آلودی احساس کردم در آسمان ورزقان که طرح های سونگون کند پیش می رود، یادداشتی را قلم زده ام. حتی داغ تر از کاسه ی ورزقانی ها آن گاه که کارخانه تغلیظ مس کمی پایین تر در خواجه بر زمین خورد، این را به تأکید و تذکر تیتر یک گویا کردیم. مدام تأخیر در اجرای پروژه های سونگون را متذکر شدیم و باز تیتر یک کردیم که « ورزقان در انتظار کلنگ مسئولان » و در رابطه با سونگون و منافع ورزقانی ها در آن قریب ده تیتر یک داشته ایم. بله مس سونگون مال ورزقان است و بر آن حق دارد. اما من اینبار در رویکردی دیگر با نگاه ملی به این موضوع نظری انداختم. جمله ی « مس مال ورزقان است » را با جمله ی « ستارخان مال ورزقان است» بسنجیم! یادم می آید سه سال پیش در سرمقاله ای از ستارخان ـ سردارملی ـ سخن به میان آورده بودم. شهروندی از ورزقان در تماس تلفنی بر من تاخت که ستارخان مال ماست و اهری ها در آن حقی ندارند. فحش هم داد و من اما حرفی نداشتم.
هرچند من کمی پایین تر نگاهم به کل قره داغ است و احیای هویت تاریخی و فرهنگی آن و اما در این فضا کسانی به اختلاف میان اجزای آن دامن می زنند. می گویند اهری ها نباید در سونگون کار کنند. روزی که سونگون کلید می خورد شهرستان ورزقانی وجود نداشت و اعتبارات صرف شده برای سونگون، شهرستان اهر را از عنایت هایِ اعتباریِ بسیاری محروم می ساخت. روزگاری طویل هزاران اهری در روستاهای دورافتاده ی ورزقان معلمی کرده اند و امروز صدها معلم اهری در این شهر خدمت می کنند و از قضا متقاضی انتقال به شهر خود هستند و اما اجازه انتقال نمی دهند و من در عجبم که چرا کسی نمی گوید معلم های اهری باید از ورزقان بروند؟! امروز در کارهای ساختمانی اهر صدها ورزقانی کار می کنند و کسی نمی تواند بگوید و نمی گوید که ورزقانی ها بروند! در بناب هزاران قره داغی کار می کنند. آن هم نه روی معدن که در شغل هایی که بنابی ها با سرمایه ی خود راه انداخته اند و اما خواستار خروج دیگران از بناب نیستند!
در نگاه کلان ملی اما گفتن « مس مال ورزقان است و دیگران در آن حقی ندارند » صحیح نیست. هرچند در عالم واقعیت ناراستی هایی حاکم است که این سخن را توجیه پذیر می سازد و اما در عالم حقیقت سخن نادرست و زشتی است. تصور کنیم که اعتبارات ما تا کنون از پول نفت تأمین شده است و اما ما نگفته ایم و نمی گوییم که پول نفت مال ما نیست! و مناطقی که با نفتِ آن ها کشور اداره می شود، نمی گویند نفت مال ماست و دیگران در آن حقی ندارند!
یادم می آید در جمعی که مسئولان اهری و استانی بودند، ضمن اشاره به بی عدالتی در امکانات ملی صریح گفتم که در کشور ایران تنها یک چیز عادلانه توزیع شده است و آن پرچم شهیدان است. یعنی چون جنگ شد همه احساس وظیفه کردند. از روستای دورافتاده ای در ورزقان تا مشهد و زاهدان! اما پس از جنگ که دوران سازندگی و آبادی رسید، عدالت غیبت معناداری یافت.
من در یادداشتی بر این موضوع وارد شده ام و از همه می خواهم کمی افق دیدمان را بالاتر ببریم. ورزقانی بسازیم که هزاران بیکار آذریِ دیگر به این منطقه هجوم بیاورند و کار کنند. وقتی ورزقانی چشم دیدن اهری را در سونگون نداشته باشد، کرمانی حق می یابد که با کنسانتره ی سونگون اشتغالزایی کند! قره داغ منابع مس فراوان دارد و معادن بسیار دیگر. اگر فعالانه و مدبرانه وارد عمل شویم، دیگر لازم نمی شود ورزقانی و اهری روی معدن کار کنند،‌ بلکه در به در دنبال کارگر می گردند. کمی بزرگ تر اندیشه کنیم.
و اما یادداشت متفاوت من در ادامه ی مطلب که امیدوارم به کسی برنخورد و چنانچه برخورد پیشاپیش پوزش می خواهم.
نماینده ورزقان نیز بخواند
ما « مِس » داریم، پس هستیم!
گفته می شود نماینده ورزقان از منظر سخن کلیشه ای « سونگون مال ورزقان است و اهری ها نباید در آن کار کنند.» وارد شده و سخنی شبیه آن بر زبان آورده است.
سال ها پیش پوستری در چهاراه مرکزی اهر اشتغالزایی هزاران نفری سونگون برای مردم شهرستان اهر را نوید می داد ( البته آن روز هنوز ورزقان به شهرستان ارتقا نیافته بود) و بیکاران اهری را امیدوار می ساخت. چرا که گفته می شود سونگون حدود 400 میلیارد تومان خرج روی دست شهرستان اهر گذاشته بود و عصاره ی سخن در مراسم کلنگ زنی فاز دوم تغلیظ مس سونگون ـ 13 خرداد 88 ـ از زبان نماینده تبریز درآمد. رضا رحمانی گفت: « پیش تر هر وقت صحبت از بودجه و اعتبار برای اهر و ورزقان می شد، می گفتند این ها مس دارند و به همین دلیل یک پروژه ی درست و حسابی به این مناطق داده نشده است..» چه نیک تأکید می کند فرماندار اهر که « اهر تکلیف پدری خویش را برای اجزای ارسباران به خوبی ادا کرده است.» و چنین است داستان سد عظیم خداآفرین که مطالعات آن به نام اهر کلید خورده بود. یا جاده ی مرزی به نام این شهرستان راه افتاد و این همه در حالی است که در بخش مرکزی، حتی از راه اصلی این شهر به مرکز استان نیز غفلت شد و حالا راه های روستایی اش در کارند. روستاهایی که درصد قابل توجهی از جمعیت خود را کوچ داده اند. حال اهر چنان است که حال ورزقان! یکپارچگی بخش های دیار قره داغ چنان است که امروز هم حتی جوانان آگاه ورزقانی برآن تأکید دارند و جایگاه اهر را محترم می دارند. این رویه ی نامیمونی است که از موج آفرینی و موج سواری های انتخاباتی به جا مانده است. اهری در سونگون کار نکند و کنسانتره اش در کرمان به اشتغالزایی بپردازد. مگر چند اهری در سونگون کار می کنند؟ ورزقان 20 سال پیش قریب یکصدهزارنفر جمعیت داشت و با « نرخ طبیعی رشد جمعیت » امروز باید جمعیت اش به دویست هزار می رسید. پس کجا رفتند هزاران ورزقانی؟ چرا کسی به فکر ماندن آن ها در موطن مادری شان نبود؟! به جای بازی با احساسات و موج سواری تبلیغاتی شایسته آن است که علاوه بر توسعه ی تغلیظ مس، در فکر صنایع تبدیلی مس در منطقه باشیم تا هزاران ورزقانی و اهری در آن کار کنند. وقتی نمایندگان تبریز می گویند « آذربایجان حس داشتن مس را ندارد.» چگونه برخی حس داشتن آن را برای اهری ها ( که خود روی کمربند مس نشسته اند ) نمی پسندند! چه قدر زشت است دور خواستن دو همسایه و به عبارت بهتر دو برادر! روزگاری که خصم دون در خوزستان شهرها را خونین می ساخت، جوانان ورزقانی و اهری نگفتند به ما مربوط نیست. و خراسانی و گیلانی نیز! امروز در سوز سرما خانه های گرمی داریم به برکت نعمت « گاز » که با لوله از خوزستان می آید. و خوزستان نمی گوید « گاز » مال من است و نفت نیز! پس چه زشت و احمقانه است که در گوشه ی میهن من بگویم مس مال ورزقان است!! هرچند شکل گرفتن این سخن عللی دارد که یکی بر بی عدالتی در توزیع اعتبارات و امکانات در سطح کشور و استان معطوف است!! داستان دیروز ورزقان، قصه ی امروز هوراند است و با اندکی انصاف دقیق شویم تا دریابیم که تنها جریده ی چاپ اهر و البته ارسباران چه قدر بر حق ورزقانی ها بر سونگون قلم زده است! در همین جریده غم هوراند بیش از اهر نمود دارد! ارتقای هوراند به شهرستان را از نماینده ی اهر و هریس می خواهد و بی شک تبدیل ورزقان به فرمانداری برای اهر و اهری ها خوشحال کننده بوده است. حال نماینده ی اسبق این حوزه در مجلس با اشاره به روز تشکیل شهرستان ورزقان ـ 11 دی ماه 1380 ـ می گوید« این روز،دیگر در تاریخ ورزقان تکرار نخواهد شد بدین خاطر هم خیلی برای ما عزیز و بزرگوار است ایکاش همه ساله سالگرد این روز، بزرگ گرفته شود و نسل به نسل و سینه به سینه تاریخچه پر فراز و نشیب آن منتقل گردد.»
آبادی ورزقان، آبادی اهر است و آبادی اهر، آبادی ورزقان. آن ها که فکر ورزقان را در سونگون سرگرم ساختند، خوب می دانند که سیه رود ورزقان با معدنی در حجم سونگون به جلفا واگذار شد تا بتواند شهرستان شود و ورزقان در حالی به عنوان بخش مرزی به شهرستان مبدل شد که امروز شهرستان مرزی به حساب نمی آید و در توسعه ی محدوده ی منطقه آزاد ارس، نامی از ورزقان در میان نیست! و اما کوته نظریم اگر چشم دیدن گوشه ی دیگر از موطن خویش را نداشته باشیم، به ویژه خواهرمان جلفا باشد. ورزقان از انتخابات ضربه ها دیده و انتخابات ورزقان از سونگون صدمه ها یافته است!! و نیک گفت آن شهروندان ورزقانی که حکایت مس ورزقان چونان نفت برای ایران است! خوان گسترده ی زون معدنی ارسباران ظرفیت معاش کشوری را دارد، پس چگونه است که ما مثل کودکان بر سر آن دعوا می کنیم! یک سوی این زون به جلفا چسبیده و معدن مس مسجد داغی در آن به گفته ی مدیرعامل شرکت ملی صنایع مس ایران در حد سونگون است و یک سر دیگر آن به مشکین می رسد و امروز در « نیاز » آن کار به استخراج رسیده است. و این همه اما مانع از آن می شود که اندکی فکر کنیم به آن ها که از این همه نعمت بی بهره اند و اما مقام ممتاز در نرخ بیکاری، بی سوادی و مهاجرت را چون ما ندارند و غم نان نیز دغدغه ی آن ها نیست! مشکل ما جای دیگری است. درس بگیریم از سرعین که بخش و شهرستان شدنش چند سالی بیش طول نکشید و آیا این را جز مدیون « آب گرم » است و آیا معادن عظیم مس و طلا در ورزقان کم از « آب گرم » سرعین است؟! ورزقان حتی با قهرمان خویش نیز نامدار نیست! سرداری که ملتی را نامدار ساخته است. همایش هم اندیشی برای ورزقان گامی به جلوست و اما به جای آسیب شناسی و ریشه یابی و کنکاش در علل عقب افتادگی،‌ اشتغال چند اهری در سونگون را بزرگ کردن همان طی طریقی است که دیگران پیش تر رفتند و دست خالی بازگشتند!
علیرضا منادی نماینده تبریز در مراسم کلنگ زنی فاز دوم کارخانه تغلیظ مس و کارخانه مولیبدن در سونگون تصریح کرد « باید زمینه ای فراهم شود که فرآوری کنساتره مس در خود استان و منطقه صورت گیرد و اگر فقط درآمد مالیاتی آن به استان واریز گردد بالغ بر 400 میلیارد ریال می شود.» حتی مدیرعامل شرکت ملی صنایع مس ایران اعلام کرد « بعد از راه اندازی پالایشگاه حتی یک گرم کنساتره به جای دیگر نخواهد رفت و حتی کنساتره مس ارمنستان را هم در کارخانه های ذوب سونگون به مس تبدیل خواهیم کرد.» معدن عظیم مسجد داغی در گوشه ی شمال غرب قره داغ نیز چون سونگون است و وی تأکید کرد « باید سریعاً معدن مس مسجد داغی را آماده ی استخراج کنیم و کارخانه ی تغلیظ را راه اندازی نماییم.» و حال تکلیف ما در برابر نعمت عظیمی چون مس چیست؟ آیا نباید به جای مشغول ماندن در بحث بیهوده و پوسیده در فکر صنایع تبدیلی و کارخانه های مرتبط باشیم تا هزاران بیکار به شغل برسند؟ شهروند اهری از معادن مس قره داغ نان نخورد، از کجا بخورد؟! مگر اهری از خاک قره داغ متولد نشده است؟! قبول کنیم در برابر عظمت قره داغ خیلی کوچک هستیم! نگارنده واهمه دارد بگوید که در طرح مسائل خُرد مِسی عمدی در میان است و اما می تواند گفت این بحث ها و این مشغول داشتن ها از عوامل به تأخیر افتادن پروژه های عظیم مس در قره داغ بوده است.
هم اکنون مرکز اکتشافات شمالغرب کشور در اهر مستقر است و رشته کوه قره داغ زون معدنی عظیمی است و به عنوان یکی از مناطق 20 گانه معدنی کشور عنوان شده است. تنوع و ذخائر عظیم مواد معدنی در این منطقه ایجاب می کند که برنامه های اکتشاف و استخراج و راه اندازی صنایع جانبی از ساماندهی مناسبی برخوردار باشد. فاصله ی میان ورزقان تا اهر از فاصله ی شرق و غرب شهر تهران کم تر است و نیز فاصله ی زمانی آمدن از سمت غرب تبریز تا خروجی شرقی آن بیش تر از طی جاده ی اهر ـ ورزقان است. در نتیجه میان این دو شهر فاصله ای نیست و روزگاری با توسعه ی مراکز شهری و شهرک های صنعتی به هم متصل می شوند. در هم تنیدگی اجتماعی و اقتصادی و طبیعی قره داغ تا آن حد است که تصور فاصله و جدایی میان مراکز شهری و مردم این منطقه عبث است. نباید گام های خام کسانی باعث شود که مردم ورزقان تأسیسات مس را اندکی دورتر از شهر ورزقان تحمل نکنند. هرچند مردم ورزقان هم حرف منطقی دارند و می گویند چرا بدون مس کسی به سراغ آن ها نمی آمد! و اما آیا این صحیح است که کلنگ زنی کارخانه مس کمی پایین تر در خواجه مشکل آور باشد؟!‌ مگر خواجه از این خاک نیست؟ مگر خواجه از این میهن نیست؟ مگر مردم خواجه هم کیش و همزبان ورزقان و اهر نیست؟! کلیبر و هریس و ورزقان و اهر همه مس دارند، کارخانه سیمان خداآفرین می تواند هزاران بیکار را شغل دهد و اگر از این کارخانه ها 10 تا باشد، بیکاری در منطقه به صفر می رسد و این کار سخت و بعیدی نیست. با رویکرد منطقی و مدبرانه می توان در زمانی نه چندان دور منطقه ی قره داغ را از صنایع پر ساخت. اندکی بعد معدن نیاز قره داغ در مشکین و مسجدداغی قره داغ در جلفا و حتی سوناجیل در هریس به راه می افتند و آن روز دیگر سونگون شاه بیت چکامه سرایی مسین ما نخواهد بود. ضمن این که قابلیت های سرمایه گذاری و اشتغالزایی قره داغ هرگز در مس محدود نیست و اگر فراتر مس نباشد، فروتر از آن نیست. و اما غفلت داریم از محیط زیست بکر منطقه و جنگل های ارسباران و گونه های منحصر به فرد گیاهی و جانوری در قره داغ که روزگاری چون صنعت به وفور یافتیم، حسرت آن را خواهیم خورد و بی شک نابودی جنگل های ارسباران، نابودی کل قره داغ است!

هیچ نظری موجود نیست: